داستان عکس کیهان از همافران
تاریخ ملتها، همواره دارای نقاط حساسی است که در آن، تنها کسانی توانستهاند روند تاریخ را تغییر دهند که با اراده عمیق و شجاعت، دل به دریا زده و برای رسیدن به هدف خود، جان بر کف دست گرفتهاند.
داستان عکس روزنامه کیهان از همافرانی که به رغم حضور در ارتش و دولت بختیار، با امام خمینی بیعت کردند، آن قدر غیر منتظره بود که بختیار، نخستوزیر شاه و ستاد مشترک ارتش، آن را مونتاژ شده خواندند، اما کسانی که این صحنه را آفریدند، ارتشیانی بودند که با رشادت، استارت پیوستن ارتش به انقلاب مردم را زدند و آخرین حربه رژیم پهلوی، یعنی کودتا را اجرا نشدنی کردند.
سرهنگ ولیالله کشاورز، از جمله همین افراد است که جزییات بیعت همافران نیروی هوایی با رهبر کبیر انقلاب اسلامی را بیان میکند: شاه را بیرون کردند و بختیار را بر مسند حکومت نشاندند و با راهنمایی ژنرال هایزر، به ارتش فرمان دادند از بختیار اطاعت کنند؛ بنابراین، به دستور آمریکا، بختیار قراردادهای مهم نظامی را که برای آنها پول بسیاری پرداخت شده بود، به نفع آمریکا و یک طرفه لغو کرد و به کشتار وسیع مردم ادامه داد.
امپریالیسم چشم به ارتش دوخته بود، چرا که در صورت موفق نشدن بختیار، برنامه کودتا را پیاده میکردند. امام به کشور وارد شد و ما باید شعار «ارتش برادر ماست» امام را عینیت میبخشیدیم. برای همین، برنامه بیعت با امام را در ستاد فرماندهی و لجستیکی طرحریزی کردیم، اما در این زمان بود که متوجه شدم همافر طاهری نیز همان کار را از قصر فیروزه آغاز کرده، پس با هم هماهنگ شدیم.
با توجه به خفقانی که در آن زمان بود، ما با به کارگیری سیستمهای ارتباطی و اعلامیه در حد مقدور، همافران و پرسنل نیروی هوایی را دعوت کردیم.
صبح روز 19 بهمن 57، همافران نیروی هوایی به همراه تعدادی از پرسنل، از جمله چند نفر از ستاد مشترک و نیروی زمینی در مدرسه علوی با لباس نظامی حاضر شدند و پس از تمرین، سرود «خمینی ای امام» توسط طاهری، به سوی اقامتگاه امام حرکت کردیم. برای تعدادی از جمله خودم، بازوبند انتظامی بستیم. من و رضا مهدوی و همافر طاهری، قطعنامهای را که آماده کرده بودیم، مرور نمودیم و با مشورت یکدیگر، تصمیم گرفتیم تا آن را سربازی از نیروی هوایی در محضر امام بخواند.
با توجه به انبوهی جمعیت، با فرمان رژه همافر نورشاهی، از برابر امام رژه رفتیم، قطعنامه آماده گردیده، خوانده شد و نیروی هوایی با امام بیعت کردند. امام نیز حاضران را سربازان امام زمان (عج) خطاب کردند و به این شکل بود که روحیه معنوی و الهی را در وجود همه دمیدند.
خلاصه با پیشنهاد من و با همان نظم برای شرکت در راهپیمایی عظیم مردم و با شعارهای انقلابی حرکت کردیم و در خیابان انقلاب به دریای خروشان مردم پیوستیم. مردم در حالی که اشک میریختند، نظامیان را بغل یا بر گردن بلند میکردند و آنان را مانند نگین در میان خود جای میدادند.
راهپیمایی تا میدان انقلاب ادامه داشت، اما ما به دلیل امنیتی و برای تعویض لباس، از خیابان جمهوری به مدرسه علوی برگشتیم.
من که امنیت و انتظامات را نیز عهدهدار بودم، تعداد زیادی دوربین ضبط شده بود که فیلمهای آنها را از بین بردم و تجهیزات را بازگشت دادم. در درون مدرسه، حضور خبرنگاران در لحظه بیعت ممنوع بود، اما عکاس روزنامه کیهان، آقای حسین پرتوی نژاد با هماهنگی عکسی از پشت سر گرفت که در عصر همان روز در صفحه نخست روزنامه نقش بست. در این زمینه، بختیار و ستاد مشترک، در اعلامیهای عکس را مونتاژ شده اعلام و حضور پرسنل را تکذیب کردند، ولی امام در پیامی، بیعت را تأیید نمودند.
بعد از ظهر همان روز، تعدادی دیگر از همافران از اصفهان آمدند و من با آنان به محضر امام رفتیم و غروب همان روز برای پیشگیری از خطر، در انتهای نواب راهپیمایی شبانه برگزار کردیم. مردم شعار میدادند: «مسلمان به پا خیز همافرت کشته شد» و در پایان بالای وانت رفته برای مردم سخنرای کردم و بیعت نیروی هوایی با امام را به آگاهی آنان رساندم و گفتم: منتظر فرمان امام هستیم تا با کمک شما و مسلحانه، کار رژیم را تمام کنیم و سپس از تهران خارج شدم.
روز جمعه، بیستم بهمن بود. شب 21 بهمن در فرماندهی آموزشها، هنگامی که از تلویزیون فیلم ورود امام به نمایش درمیآید، هنرجویان همافری صلوات میفرستند و به همین خاطر، عوامل حکومت نظامی مستقر در پادگان با آنها درگیر میشوند. خلاصه آن که در ادامه درگیری، نیمه شب، فرمانده ارشد وارد پادگان شده، یکی از هنرجویان را با تیر میزند و با صدای تیراندازی، فریاد اعتراض هنرجویان نیز بلند میشود.
مردم با هدایت حجتالاسلام هادی غفاری و تعدادی از دفتر امام، پادگان را محاصره و از کشتار جلوگیری میکنند.
صبح 21 بهمن از میدان خراسان، عازم محل کارم بودم که چند نفر از مردم گفتند: برگرد. دیشب همکارانتان را کشتند. سریع خودم را به بخش ستاد نیرو رساندم، اما خبری نبود. خواستم با تلفن خبر بگیرم، که دیدم همه ارتباطهای داخلی را قطع کردهاند.
با ورود همافران به داخل فرماندهی آموزشها، در دفاع از خون شهید، درگیری اوج میگیرد و به اسلحهخانه حمله میکنند. همزمان من هم با بسیج نگهبانان بخش کامپیوتر درگیری مسلحانهای را در ستاد و لجستیکی آغاز کردیم. تانک مستقر در محوطه به سمت ساختمان ما نشانه رفته و تا چند متری رسید، ولی آن را از کار انداختیم. و به این ترتیب بود که درب اسلحهخانه پشتیبانی مرکز نیز که نزدیک ما بود، گشوده شد و با هدایت پرسنل نیروی هوایی، مردم مسلح شده، از شمال از خیابان دماوند و از جنوب از خیابان پیروزی دامنه جنگ به همه تهران کشیده شد.
بعد از ظهر، وقتی سنگرهای رژیم، یکی پس از دیگری سقوط میکرد، حکومت نظامی وحشتناکی اعلام کردند و از مردم خواستند در خانه بمانند، وگرنه کشته میشوند. امام با شجاعت حکومت نظامی را لغو و به مردم تکلیف کردند به خیابانها بریزند، خیابانهای تهران مملو از جمعیت شد و به تدریج دیگر نیروهای نظامی و انتظامی به مردم پیوستند و با تسخیر رادیو و پخش «این صدای اسلام است»، روز 22 بهمن با پیروزی انقلاب، یوم الله شد.
با بسیج نیروی چهارصد نفری در نخستوزیری مستقر و بخشی از امنیت تهران را عهدهدار شدم و همافر طاهری در مدرسه علوی نزد امام مستقر شد و دیگر مبارزان نیروی هوایی نیز در سطح کشور با عهدهداری مسئولیتهای گوناگون، به تثبیت انقلاب پرداختند و سرانجام ارتش در هشت سال دفاع مقدس با اهدای شهدا و جانبازان زیادی وفاداری و تعهد خود به اسلام، امام و مردم را به اثبات رسانیدند و امروز تحت فرمان رهبر انقلاب، آماده هر گونه جانفشانی هستند تا ایران اسلامی و انقلاب اسلامی، بالنده به سوی هدفهای متعالی الهی پیش رود.